شعر جدال شب و روز – ژیلا شجاعی (یلدا)

خورشید مو طلایی بر تنش پیراهنی زمردین
دست در دست روز می آید میهمانی در زمین
نور خورشید در روشنایی روز می گردد پیدا
آفتاب طلایی با رسیدن روز می رسد از راه
در مسیر هم می گردند شب و روز ناپیدا
حریر روز از رنگ مشکی شب پیوسته جدا
چهره ماه، پشت نقاب شب می گردد پیدا
در خیمه سیاه شب مهتاب می شود هویدا
خورشید در روشنایی روز و ماه در شب تار
کلبه ماه نقره فام، پشت تنهایی شب برقرار
آفتاب در روز پیدا و ماه در شب ها
تکراری است و همیشگی قصه رنگ ها
گرمای خورشید که می شود پیدا در جهان
چهره مهتابی ماه می شود پشت کوه نهان

Loading

امتیاز بدهید

نظر

  • هنوز نظری ندارید.
  • افزودن دیدگاه