از خانه ابری کهکشان
بانوی برفی گشته میهمان
بر تنش پیراهن سپیدی
بر پایش کفش های برفی
کشیده پرده توری برف بر تن زمین ها
زده حصاری از یخ سر تا سر جاده ها
برف سپید آمده در کوچه باغ ها
سپید گشته حیاط و پشت بام ها
نقش می زند رده پای عابران
بر روی برف نشسته در کوچه ها
از سپیدی برف نیمکت ته باغ گشته مدفون
تنها کلاغی است که می خواند چو مجنون
قندیل بسته بر شاخه های درخت بید
تن عریان درخت ها گشته سپید
ز مهریر است و سوز سرما
تازیانه ای است بر چهره آدمها
امتیاز بدهید
پیشنهاد به شما
- شعر زلف یار - دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
- شعر کار خیر - دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
- شعر سرخی چشم ترم - مجید محمدی(طالقانی)
- شعر پند خدا - حسن مصطفایی دهنوی
- شعر محدوده ای به وسعت دنیا - سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
- شعر دست دل - دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
- شعر مردم آریایی - نوید کیهانی فرد
- وداع ام کلثوم س با پدر ـ حبیب رضائی رازلیقی
- شعر کودکانه پرواز - نوید کیهانی فرد
- شعر پند نیکان - دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
- شعر رحمت پروردگار - دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
- شعر همراه - دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی